حسین قدیانی
با عرض سلام خدمت شیخ. همانطور که میدانید اخیرا شما گوی سبقت را از من در زمینه فکاهی ربودهاید و مردم دیگر مرا فراموش کرده و فقط به شما میخندند و در این زمینه پلههای ترقی ظاهرا برای حضرتعالی برقی بوده و بیم آن میرود که شما دست زاکانی را نیز از پشت ببندید و به ریش من و عبید قاهقاه بخندید.
جناب شیخ! در قزوین از شهر بیرونتان نکردند که کردند، شما را در دارالعباده تنها نگذاشتند که گذاشتند، محافظانت از تو عاصی نشدهاند که شدهاند، مردم برایت جوک نمیسازند که میسازند، دشمن از تو سوء استفاده نمیکند که میکند، به BBC خوراک نمیدهی که میدهی، هرجا که میروی مردم بیرونت نمیکنند که میکنند، برایت آرزوی مرگ ندارند که دارند، در یک بیانیه 2 صفحهای کلی غلط نداری که داری، نوشتههایت سوتی ندارد که دارد، انشایت مزخرف نیست که هست، غلط غلوط نمینویسی که مینویسی، ادعاهایت دروغ نیست که هست، شریعتمداری به تو شیخ از همه جا بیخبر نمیگوید که میگوید، شاعر رسالت به تو شیخ بیچراغ نگفت که گفت، مردم تو را بیسواد نمیدانند که میدانند، با صفا نیستی که هستی، سوادت مرا نکشته که کشته، ضریب هوشیات پایین نیست که هست، مشاورت به تو رای داد که نداد، تو را سادهگیر نیاورد که آورد، برای زندان رفتن، خودت را به در و دیوار نکوبیدی که کوبیدی، سابقهات به یغما نرفت که رفت، دست استکبار از آستینات بیرون نیامده که آمده، پای دشمن از پاچه شلوارت آویزان نیست که هست، دم خروس از زیر عبایت بیرون نیامده که آمده، ادعای تجاوز نکردی که کردی، سندهایت به درد ننهجونت نمیخورد که میخورد، جملهبندی بیانیههایت ایراد ندارد که دارد، در مناظره وقت باقیمانده را نمیپرسیدی که میپرسیدی، تقلب بهت نمیرساندند که میرساندند، همین حرکت بعدا تبدیل به کلیپ نشد که شد، یک جورهایی شوت نیستی که هستی،9 دی ملت حالت را نگرفت که گرفت، لعن علی عدوک یا حسین نگفت که گفت،آن سیل جمعیت را که دیدی نگرخیدی که گرخیدی، ساندیس بدنت کم نشده که شده، اعضای حزب اعتماد ملی از تو عبور نکردند که کردند، ندا را شهید نخواندی که خواندی، در کودتای مخملی شکست نخوردی که خوردی، کاراکتر لطیفه ملت نیستی که هستی، دم پیری معرکه نگرفتی که گرفتی، بعد از پروژه عبور از موسوی فکر رهبری سبزها به سرت نیفتاد که افتاد، نسبت به دیگر سران فتنه با حالتر نیستی که هستی، دوست و دشمن باهات حال نمیکنند که میکنند، کلا مشتی نیستی که هستی، بیانیههایت را دیگران نمینویسند که مینویسند، دست به قلم خودت بدنیست که هست، از روی نوشته هم اشتباه نمیخوانی که میخوانی، تپق نمیزنی که میزنی، دوست و دشمن را قاطی نکردی که کردی، حجاریان به تو غضنفر اصلاحات نگفت که گفت، خودت را به خواب نزدی که زدی، اسمت را که در گوگل سرچ میکنی گوگوش نمیآید که میآید، سروش ساده گیرت نیاورده که آورده، به فکر دراویش گنابادی نیستی که هستی،«باقی»حقوق بشر را در پاچهات نکرد که کرد، (آخه تو رو چه به حقوق بشر؟!) الان بیانیه حقوق بشر را از بر نیستی که هستی، حالا که همچین شده دنبال آشتی ملی نیستی که هستی، آشوبگران خداجو طرفدارت نیستند که هستند، این جماعت، مست نیستند که هستند، رذل نیستند که هستند، تو رذل را میدانی با کدام «ز» نوشته میشود که نمیدانی، از همان بچگی دیکتهات ضعیف نبود که بود، خانم معلمت از دستت عاصی نبود که بود، در امتحان اخیر مردود نشدی که شدی، آمریکا برایت کف نمیزند که میزند، از اینکه نفر اول جنبش نیستی ناراحت نیستی که هستی، شهرام را چند وقت است که نتیغیدی از این موضوع عصبانی نیستی که هستی،کلا عصبی مزاج نیستی که هستی، حرفهای این و آن زود در تو اثر نمیگذارد که میگذارد، فرضا اگر توبه کنی توبه گرگ مرگ نیست که هست، ناراحت نشو در مثل مناقشه نیست که هست، منظور من از گرگ، دبلیوزپلنگ نبود که بود، تو به بزرگی خودت ما را نمیبخشی که میبخشی، ما هم با این اخلاقت حال نمیکنیم که میکنیم، دشمن هم با تو حال نمیکند که میکند، ما همه به تو ایمان نداریم که داریم، عاشق سوتیهایت نیستیم که هستیم، یک هفته بیانیه ندهی دلمان برای جمله بندیهایت تنگ نمیشود که میشود، در این بیانیه آخرت از ترس سوتی دادن، آیات و روایات را بیخیالی طی نکردی که کردی، با اینکه معمم هستی عربیات ضعیف نیست که هست، مصداق بارز خواص بیبصیرت نیستی که هستی، اصلا در اینکه تو جزو خواص هستی میان علما اختلاف نیست که هست، بصیرت نزد تو کیلویی نیست که هست، با همه این حرفها سرور نیستی که هستی، سالار نیستی که هستی، ما یک موی تو را به دیگر سران فتنه نمیدهیم که میدهیم، این یکی را مزاح نکردم که کردم،...تو سرمایه ما نیستی که هستی، ما برای تو زحمت نکشیدیم که کشیدیم، ساندیس نظام را به سوسیس غرب نفروختی که فروختی، سرت کلاه نرفت که رفت، الان سارکوزی طرفدارت نیست که هست، سارکوزی با اینکه زن دارد دنبال ناموس دیگران نیست که هست، آبروریزی نکرده که کرده، تو را ساده فرض نکرده که کرده، در حوادث بعد از انتخابات به دشمن گرا ندادی که دادی، ستون پنجم نبودی که بودی، به خیابان نمیآمدی که میآمدی، به جای تو بندههای خدا محافظانت کتک نخوردند که خوردند، الان از این قضیه شاکی نیستند که هستند، چوب لجاجت تورا نمیخورند که میخورند، با این همه هنوز از مردم دم نمیزنی که میزنی، رویت مثل سنگ پای قزوین نیست که هست، قزوین رفتنت اشتباه نبود که بود، محافظانت این را بهت نگفته بودند که گفته بودند، حرفشان را زمین نزدی که زدی، مرغت یک پا نداشت که داشت، اگر محافظانت نبودند سنگها زیر چشمت بادمجان نمیکاشت که میکاشت، رایت از آرای باطله کمتر نبود که بود، از 4 نفر پنجم نشدی که شدی، اگر 6 نفر نامزد میشدند هفتم نمیشدی که میشدی، ادعای تقلب را مطرح نکردی که کردی، تندروی نکردی که کردی، حالا میانهروهای خداجو ماستمالی نمیخواهند بکنند که میخواهند، فتنه بعدی حکمیت نیست که هست، حالی کردن حکمیت به تو کار آسانی است که خدا وکیلی نیست، کلا دوزاری بعضیها کج نیست که هست، الان مصداق «نااهلان و نامحرمان» نیستند که هستند، طلحه هم قبلا آدم خوبی نبود که بود، ابوموسی مخش تاب نداشت که داشت، عمر و عاص سر کارش نمیگذاشت که گذاشت، من اینها را برای شیخ نباید بگویم که میگویم، مصداق بارز آب در هاون کوبیدن نیست که هست، این اگر توهین باشد من معذرت نمیخواهم که میخواهم، از کروبی حلالیت نمیطلبم که میطلبم، شیخ باید من را ببخشد که نمیبخشد، حالا یک چیزی هم بدهکار نشدیم که شدیم، البته 50 هزار تومان هر ماه باید کروبی به من میداد که نداد، چرا که رئیسجمهور شد که نشد، مردم به او رای دادند که ندادند، دشمنان به او طمع نبستند که بستند، اما از این قصه طرفی بستند که نبستند، الان فرقه سبز چند دستهاند؛یک عده از موسوی خستهاند و در حال عبور از وی نیستند که هستند اما یک عده دیگر هستند که هرچند آشوبگر و پستند اما دل به میانهروها نبستهاند که بستهاند؛ عدهای میگویند اینها با آنها یک دسته هستند و با هم بستهاند و سرنوشتشان به همدیگر گره خورده و دستشان در یک کاسه نیست که هست! و من البته کاری به این کارها ندارم فقط از شیخ میخواهم پایش را از کفش من بردارد. در شهر اگر کس است یک حرف بس است؛ البته چون طرف ما شیخ است یک مقدار بیشتر باید توضیح داد؛ من نامهام را ختم میکنم با این شعار قشنگ:«مرگ بر دو آدم خالی بند، علی عبدالله صالح و میلیبند!» و این جمله قشنگ که هنگام بازی هفت سنگ شنیدم از یک جناب سرهنگ:«برداشته عقل شیخ پاره سنگ، به فرسخ میگوید فرسنگ!الکی نزن، نرود میخ آهنین بر سنگ!»